مفهوم‌ مرگ‌

فرهنگی اجتماعی

مفهوم‌ مرگ‌

 

مفهوم‌ مرگ‌
واژه‌ مرگ‌، مانند واژه‌ زندگي‌، مفهومي‌ روشن‌ دارد؛ امّا در آن‌ سوي‌ اين‌مفهوم‌ روشن‌، چيزي‌ است‌ كه‌ شايد هرگز براي‌ كسي‌ درست‌ و دقيق‌ آشكارنباشد. علي‌(ع) درباره‌ اسرار مرگ‌ مي‌فرمايد:
هركس‌ از مرگ‌ بگريزد، با مرگ‌ رو به‌ رو شود؛ زيرا اجل‌ در كمين‌ جان‌است‌ و سرانجام‌ گريزها هماغوشي‌ با آن‌ است‌. وه‌ كه‌ چه‌ روزگاراني‌ درپي‌ گشودن‌ راز مرگ‌ بودم‌؛ امّا خواست‌ خدا اين‌ بود كه‌ اين‌ اسرارهمچنان‌ فاش‌ نشود. هيهات‌! چه‌ دانشي‌ سر به‌ مهر!(1)
موجودات‌ اين‌ جهان‌ خاكي‌ همه‌ رو به‌ مرگند؛ امّا در ميان‌ اين‌ پديده‌هاي‌فاني‌، تنها انسان‌ از اين‌ سرنوشت‌ِ محتوم‌ خبر دارد. انسان‌ در آغاز از مرگ‌آگاه‌ نيست‌ و به‌ تدريج‌ با آن‌ آشنا مي‌شود. آنچه‌ در مرحله‌ اوّل‌ توجّه‌ او راجلب‌ مي‌كند، مرگ‌ ديگران‌ است‌. امّا به‌ تدريج‌ از مرگ‌ خود نيز آگاه‌ مي‌شود.انسان‌ با آگاه‌ شدن‌ از مرگ‌، به‌ ويژه‌ مرگ‌ خود، دچار اضطراب‌ و نگراني‌مي‌شود و پرسش‌هاي‌ اساسي‌ زير در انديشه‌اش‌ شكل‌ مي‌گيرد:
ـ مرگ‌ يعني‌ چه‌؟
ـ چرا بايد مرد؟
ـ چگونه‌ مي‌ميريم‌؟
ـ پس‌ از مرگ‌ چه‌ مي‌شود؟
ـ چه‌ كسي‌ يا كساني‌ از راز مرگ‌ آگاهند؟
ـ آيا مي‌توان‌ مرگ‌ را چاره‌جويي‌ كرد؟
ـ آيا روحي‌ هست‌ كه‌ با مرگ‌ نابود نشود؟
ـ سرگذشت‌ اين‌ روح‌ ـ اگر باشد ـ پيش‌ از پيوستن‌ به‌ جسم‌ چه‌ بوده‌ است‌؟
ـ سرنوشت‌ اين‌ روح‌، پس‌ از مرگ‌ِ جسم‌ چه‌ خواهد بود؟
بشرِ آگاه‌ از همان‌ آغاز براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ها تلاش‌كرده‌ است‌. پيامبران‌، فيلسوفان‌، انديشه‌ورزان‌، اوليا و عرفا و حتّي‌ افسانه‌بافان‌و اسطوره‌پردازان‌ هر يك‌ به‌ نوعي‌ به‌ اين‌ پرسش‌ها پاسخ‌ داده‌اند؛ ولي‌ مرگ‌همچنان‌ رازي‌ ناگشوده‌ است‌.
اين‌ نوشتار راز يادشده‌ را با اميرمؤمنان‌ علي‌ّ بن‌ ابي‌طالب‌(ع) در ميان‌مي‌نهد و در حدّ فهم‌ و توان‌ خويش‌ از اشارات‌ آن‌ بزرگمرد مرگ‌ انديش‌ براي‌حل‌ّ اين‌ معما بهره‌ مي‌برد.
مرگ‌ چيست‌؟
مرگ‌ پايان‌ زندگي‌ است‌؛ اَلْمَوْت‌ُ غايَتُه‌ُ(2) دنيا با مرگ‌ پايان‌ مي‌پذيرد؛بِالموت‌ِ تَخْتِم‌ُ الدُّنيا.(3)
اين‌ تعريف‌ در عين‌ سادگي‌، واقعي‌ترين‌ تعريف‌ مرگ‌ است‌. به‌ هر سان‌زندگي‌ دنيوي‌ با مرگ‌ به‌ پايان‌ مي‌رسد. مرگ‌ بر همه‌ مسؤوليّت‌ها، تلاش‌ها،آرزوها و هدف‌هاي‌ دنيوي‌ انسان‌ خط‌ پايان‌ مي‌كشد.
1. مرگ‌ و دشواري‌هاي‌ فهم‌ آن‌
امام‌ علي‌ (ع) مي‌فرمايد: مشكلات‌ مرگ‌ چنان‌ پيچيده‌ و دردناكند كه‌ به‌وصف‌ درنمي‌آيند و با خرد مردم‌ اين‌ دنيا سنجيده‌ نمي‌شوند.(4) آن‌ حضرت‌همچنين‌ مي‌فرمايد:
فَغَيْرُ مَوْصُوف‌ٍ ما نَزَل‌َ بِهِم‌ْ؛(5) حالات‌ و عوارضي‌ كه‌ هنگام‌ مرگ‌ پديد مي‌آيد، قابل‌ وصف‌ و بيان‌ نيست‌.
اين‌ بيان‌ناپذيري‌، به‌ چندين‌ امر باز مي‌گردد:
الف‌) مرگ‌ تجربه‌اي‌ شخصي‌ است‌ كه‌ به‌ قطع‌ همه‌ ارتباط‌ها مي‌انجامد. ازاين‌ رو، صاحب‌ اين‌ تجربه‌ نمي‌تواند تجربه‌اش‌ را با ديگران‌ بازگويد.
ب‌) پديده‌ مرگ‌، چنان‌ پيچيده‌ و پر راز و رمز است‌ كه‌ اگر مردگان‌ به‌ اين‌دنيا بازگردند و بخواهند با ما درباره‌ آن‌ سخن‌ بگويند، نخواهند توانست‌.
فَلَو كانُوا يَنْطِقون‌َ بها لَعَيُّوا بِصِفَه‌ِ ما شاهَدُوا و ما عايَنُوا.(6)
ج‌) جهان‌ باطن‌ براي‌ اهل‌ ظاهر شناختني‌ نيست‌؛ يعني‌ جهان‌ محسوس‌ وجهان‌ غيب‌ از جنس‌ هم‌ نيستند. بنابراين‌، ما تا در دنياييم‌، از آخرت‌ بي‌خبريم‌.
د) اگر قرار است‌ انسان‌ گرفتار امتحان‌ و ابتلا و فتنه‌ شود و براساس‌تشخيص‌ و انتخاب‌ خود آزمايش‌ گردد حتماً بايد نوعي‌ ابهام‌ و پيچيدگي‌ دركار باشد و گرنه‌، همه‌ انسان‌ها يكسان‌ عمل‌ خواهند كرد؛ براي‌ مثال‌ اگر خداوندهر روز به‌ نوعي‌ بر مردم‌ ظاهر شود و همه‌ مردم‌ آشكارا قيامت‌ و زندگي‌ِ ارواح‌ ونتايج‌ اعمال‌ خود را ببينند، همه‌ يكسان‌ رفتار مي‌كنند؛ چنان‌ كه‌ در حيات‌ِ دنيوي‌،وقتي‌ هدف‌ها روشن‌ و نتيجه‌ كار معلوم‌ است‌، اغلب‌ مردم‌ رفتار يكسان‌ دارند.
از اين‌ رو، مرگ‌ در هاله‌اي‌ از راز قرار دارد؛ كسي‌ نمي‌داند چگونه‌ واردخانه‌ مي‌شود و جان‌ افراد را مي‌ستاند.
2. وصف‌ عرفي‌ مرگ‌
توصيف‌ عرفي‌ مرگ‌ همين‌ است‌ كه‌ آن‌ را پايان‌ زندگي‌، پايان‌ بخش‌ آمال‌و آرزوها و عامل‌ نابودي‌ لذّت‌ها و كامجويي‌ها بدانيم‌.
(7)
نمونه‌هايي‌ از وصف‌عرفي‌ مرگ‌ كه‌ بر زبان‌ مولاي‌ متّقيان‌ علي‌ (ع) جاري‌ شده‌ چنين‌ است‌:
شادابي‌ زندگي‌ را افسردگي‌ پيري‌ در پيش‌ است‌. دوران‌ عافيت‌ به‌بيماري‌ و درد پايان‌ مي‌پذيرد و سرانجام‌ زندگي‌ جز مرگ‌ نيست‌؛ مرگي‌كه‌ دست‌ شما را از دنيا كوتاه‌ مي‌كند و راه‌ آخرت‌ را پيش‌ پاي‌ انسان‌مي‌نهد. با تن‌لرزه‌ها، دردهاي‌ جانكاه‌، اندوه‌ گلوگير و نگاه‌ فريادخواه‌.از ياران‌ و خويشاوندان‌ و همسران‌ كمك‌ مي‌خواهد، امّا كاري‌ از دست‌كسي‌ برنمي‌آيد و گريه‌ سود نمي‌رساند. از افتادن‌ در تنگناي‌ گور و تنهاو بي‌كس‌ در گورستان‌ ماندن‌، چاره‌اي‌ نيست‌. آن‌گاه‌ كرم‌ها، تكّه‌ پاره‌ تن‌او را مي‌برند و پوسيدگي‌، طراوت‌ تن‌ را لگدكوب‌ مي‌كند و گذشت‌روزگار همه‌ آثارش‌ را به‌ باد فنا و فراموشي‌ مي‌سپارد. تن‌هاي‌ نازنين‌مي‌گندند و استخوان‌هاي‌ محكم‌ مي‌پوسند. روح‌ در زير بار سنگيني‌اعمال‌ مي‌ماند و چيزي‌ را كه‌ از غيب‌ شنيده‌ بود با چشم‌ يقين‌ مي‌بيند.امّا چه‌ سود؟ ديگر بر كارهاي‌ نيك‌ نمي‌توان‌ افزود و از لغزش‌هانمي‌توان‌ كاست‌.(8)
در وصف‌ عرفي‌ مرگ‌، بيان‌ مولاي‌ متّقيان‌ در اوج‌زيبايي‌ است‌. آن‌ جا كه‌مي‌فرمايد:
مرگ‌ مهماني‌ است‌ ناخوشايند كه‌ ناخواسته‌ از يار و ديارمان‌ جدا مي‌كند.حريفي‌ است‌ كه‌ هماورد ندارد.(9)
3. مرگ‌ از نگاه‌ ديگر
آنچه‌ گذشت‌، وصف‌ عرفي‌ مرگ‌ و در حدّ فهم‌ عموم‌ مردم‌ است‌؛ امّا مرگ‌همين‌ نيست‌. مرگ‌ تنها گذرگاه‌ جهان‌ غيب‌ است‌. پيامبر گرامي‌ اسلام‌ (ص)زندگي‌ دنيا را خواب‌ و مرگ‌ را بيداري‌ خوانده‌ است‌. بدين‌ سان‌، مرگ‌دريچه‌اي‌ است‌ براي‌ خروج‌ از عالم‌ خيال‌ و ورود به‌ جهان‌ حقيقت‌ و واقعيت‌:
لَو قد عايَنْتُم‌ْ ما قد عايَن‌َ مَن‌ مات‌َ مِنكُم‌ لَجَزِعْتُم‌ْ وَ وَهِلْتُم‌ و سَمِعْتُم‌ و أَطَعْتُم‌وَلكِن‌ْ مَحْجُوب‌ٌ عَنكُم‌ ما قد عايَنُوا و قَريب‌ٌ ما يُطْرَح‌ُ الْحِجاب‌ُ.(10)
مرگ‌، ما را به‌ دنيايي‌ نو روبه‌رو مي‌كند كه‌ همه‌ عواملش‌ شگفت‌انگيز است‌. ورودبه‌ اين‌ دنياي‌ نو، تنها با برافتادن‌ پرده‌اي‌ كه‌ به‌ دست‌ مرگ‌ فرو مي‌افتد، امكان‌ دارد:
اي‌ مردم‌، اين‌ حقيقت‌ را از خاتم‌ پيامبران‌ بشنويد كه‌، هركس‌ مي‌ميرددر حقيقت‌ نمرده‌ است‌ و اگر در ظاهر پوسيده‌ مي‌شود، در باطن‌ پايدارمي‌ماند و پوسيده‌ نمي‌شود.(11)
مرگ‌ ارزش‌هاي‌ راستين‌ را آشكار مي‌كند. ما، در اين‌ دنيا، خلق‌ رامي‌بينيم‌ و حق‌ را نمي‌بينيم‌؛ با مجاز آشناييم‌ و با حقيقت‌ بيگانه‌. از اين‌ رو،ارزش‌ها و ارزش‌گذاري‌هاي‌ ما براساس‌ معيارهاي‌ حيات‌ مادّي‌ و دانش‌محدود دنيوي‌ است‌. با حضور مرگ‌، عالم‌ غيب‌ نمايان‌ مي‌گردد و معيارها وبينش‌هايي‌ ديگر اساس‌ ارزش‌ها و ارزيابي‌ها مي‌شود. از اين‌ رو، انسان‌انگشت‌ پشيمان‌ مي‌گزد و از دلبستگي‌هاي‌ خود دست‌ مي‌شويد و آرزو مي‌كندكه‌ اي‌ كاش‌ در پي‌ دنيا نمي‌رفت‌:
فَهُوَ يَعَض‌ُّ يَدَه‌ُ نَدَامَه‌ً عَلي‌ مَا اَصْحَرَ لَه‌ُ عِنْدَ الْمَوْت‌ِ مِن‌ْ أَمْرِه‌ِ، وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَان‌َيَرْغَب‌ُ فِيه‌ِ أَيَّام‌َ عُمُره‌ِ، وَ يَتَمَنَّي‌ أَن‌َّ الَّذِي‌ كَان‌َ يَغْبِطُه‌ُ بِهَا وَ يَحْسُدُه‌ُ عَلَيْهَا قَدْحَازَهَا دُونَه‌ُ.(12)
علي‌ (ع) همچنين‌ مي‌فرمايد:
و ما بَين‌َ اَحَدِكُم‌ وَ بَين‌َ الْجَنَّه‌ِ أَوِ النّارِ اِلاَّ الْمَوت‌ُ اَن‌ْ يَنْزِل‌َ بِه‌ِ.(13)
ميان‌ انسان‌ و بهشت‌ يا دوزخ‌، جز مرگ‌ فاصله‌اي‌ نيست‌.
لطف‌ مرگ‌ در اين‌ است‌ كه‌ ما را از جهان‌ دگرگوني‌ها و ناپايداري‌ها به‌جهان‌ جاويدان‌ و ماندگار انتقال‌ مي‌دهد و براي‌ هميشه‌ در كنار دوستان‌ واولياي‌ خداوند قرار مي‌دهد؛ البتّه‌ اگر با عمل‌ صالح‌ دنيا را ترك‌ گوييم‌. علي‌(ع)هنگام‌ دفن‌ حضرت‌ زهرا سلام‌الله‌ عليها، با روح‌ پيامبر خاتم‌ (ص) چنين‌ گفت‌:
اَمّا حُزْني‌ فَسَرْمَدٌ وَ اَمّا لَيْلي‌ فَمُسَهَّدٌ اِلي‌ اَن‌ْ يَخْتارَ اللهُ لي‌ دارَك‌َ الَّتي‌ اَنْت‌َ بِهامُقيم‌ٌ؛(14) تا روزي‌ كه‌ به‌ ديدارت‌ شتابم‌، لحظه‌اي‌ بي‌اندوه‌ به‌ سر نمي‌برم‌ وآرام‌ و قرار نمي‌گيرم.
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: واژه مرگ, مرگ چیست, چگونه می میریم, چه کسانی از راز مرگ آگاهند, چاره مرگ چیست, سرنوشت روح بعد از مرگ, وصف عرفی مرگ, مرگ و جاودانگی, ,
نويسنده : علی